معنی راسته ، فیله

حل جدول

راسته ، فیله

گوشت کبابی


راسته، فیله

گوشت کبابی


فیله

گوشت کبابی

لغت نامه دهخدا

فیله

فیله. [ل َ / ل ِ] (اِ) پیله. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پیله شود.

فیله. [ل ِ] (فرانسوی، اِ) گوشتی لطیف و لغزان که از آن مخصوصاً برای کباب استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین).


راسته

راسته. [ت َ / ت ِ] (ص نسبی) (از: راست و«هَ» نسبت) بمعنی آنکه همه ٔ کارها را به دست راست کند، ضد چپه. (آنندراج) (انجمن آرا) (از شعوری). آنکه کارها را بدست راست کند. (برهان) (از ناظم الاطباء).کسی که همه ٔ کارها بدست راست کند، مقابل چپه و چپال. (لغت محلی شوشتر خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف). || راست، مقابل چپ. (از لغت محلی شوشتر). || هموار. بی اختلاف مساوی. برابر:
برآمد یکی تند برف گران
زمین راسته شد کران تا کران.
فردوسی.
|| (اِ) راه راست هموار مسطح. (لغت محلی شوشتر). راه راست هموار و مسطح را نیز گویند. (برهان). راه راست. || چهارسو و بازار. (شعوری). صف دکانهای بازار. (غیاث اللغات). چون راسته بازار. (یادداشت مؤلف). صف و قطار رسته است نه راسته. (انجمن آراء). در فرهنگ ناصری بمعنی صف و قطار رسته است نه راسته اما در بهار عجم راسته به زیادت الف بمعنی صف قطار آورده. (از آنندراج). و بمعنی صف و قطار رسته است و راسته نیز آمده. بازار راست. (ناظم الاطباء). ردیف و صف دکانها. این لفظ تنها در یک مورد (راسته بازار) استعمال میشود اما مخفف آن (رسته) در مطلق ردیف و صف همه جا در نظم و نثر استعمال میشود ریشه ٔ این لفظ همان ریشه ٔ راست است. (از فرهنگ نظام). دسته. رده. رسته. در کتب علمی معاصر راسته را در تقسیم بندی جانوران در برابر تیره و جنس بکار برند: راسته آمیبی ها. راسته فرانیفرها. راسته سمداران. رجوع به جانورشناسی سیستماتیک تألیف آزرم ص 41 و ص 52 و جانورشناسی عمومی ج 1 ص 70 شود.
- راسته بازار، صف بازار که عبارت از واحدالطرفین بازار است و در آن دکاکین میباشد و ظاهراً مرکب است از راست بمعنی مستقیم و های برای نسبت است. (آنندراج). بازار راست بدون اعوجاج. (ناظم الاطباء):
عمری است که دل در طلب قیمت تأثیر
در راسته بازار قمر ناله فروش است.
طالب آملی (از آنندراج).
رونق راسته بازار گهر را شکند
ته بساطی که من ازآبله ٔ پا دارم.
دانش (از آنندراج).
- راسته ٔ بزازان، رسته ٔ بزازان. (یادداشت مؤلف).
|| راه، که به عربی صراط خوانند. (لغت محلی شوشتر).
- راسته بندی، راهسازی و مرمت کردن آن. (ناظم الاطباء).
|| (ص) راست و درست مقابل دروغ. (شعوری). بمعنی راست که مقابل دروغ است. (از لغت محلی شوشتر). || بمعنی راست که مقابل کج است. (از لغت محلی شوشتر). در اصطلاح حساب و هندسه بجای مستقیم پذیرفته شده است. (از واژه های فرهنگستان). || بمعنی راست که مقابل چپ است. (از لغت محلی شوشتر). || شخص قابل و عادل و صادق و شایسته. (ناظم الاطباء). || دراز بی چین. || (اِ) بجای اردر پذیرفته شده است. (از واژه های فرهنگستان).
- بنای راسته چین، بنایی که جز چیدن ساده و راست آجرها برهم نمیداند. (یادداشت مؤلف).
- حروفچین راسته چین، اصطلاح مطبعه. کسی که فقط حروف ساده میتواند بچیند بدون لاتین و عربی و جدول. (یادداشت مؤلف).
- راسته باف، بافنده ای که جز بافتن ساده و راست نمیداند.
- راسته چین، آنکه چیزها را راست و مرتب می چیند.
- راسته چینی، اصطلاح مطبعه. عمل راسته چین. چیدن حروف ساده بدون جدول و لاتین وعربی و غیره. (یادداشت مؤلف).
- راسته حسینی، بی قید و تشریفات.
- راسته حسینی حرف زدن، آشکار و بی پرده صحبت کردن.
- راسته خوانی، در اصطلاح موسیقی بمعنی بی تحریر و غلط خواندن. (یادداشت مؤلف).
- راسته خیابان، خیابانی که راست و مستقیم است. خیابان راست بدون کجی و انحناء و انکسار.
- راسته دوز، آنکه تنها دوختن ساده و راست میداند.
- راسته روده، آنکه در زمان واحد به قی و اسهال مبتلا شود. (یادداشت مؤلف).
- راسته روده شدن، مبتلا به مرضی شدن که غذا پیش از هضم یا به قی ّ یا به اسهال دفع شود. (یادداشت مؤلف).
- || به شدن ماسکه و دچار شدن به قی ّو اسهالی که علاج آن دیر یا محال بود در اثر خوردن اغذیه ٔ ناگوار یا مسهلات قویه یا مسهلات پیاپی. (یادداشت مؤلف). در تداول امروز پزشکی اینگونه بیماری را گاستروآنتریت خوانند و آن ورم معده و امعاست که توأم با قی ّ و اسهال میباشد.
- راسته کردن حساب، با اضافه یا نقصان مبلغی، بعددی چون ده و صد و هزار و امثال آن رساندن. افزودن کسور تا عددکامل شود یا کم کردن کسور بهمین قصد. (یادداشت مؤلف).
- قباراسته، آنکه قبای دراز بی چین دارد. (از یادداشت مؤلف).
- کباب راسته، کبابی که گوشت آن را نکوفته باشند و از گوشت پشت مازه هر سیخی از یک پاره گوشت باریک و دراز کنند. کباب از پشت مازه. (یادداشت مؤلف).
- گوشت راسته، گوشت پشت مازه. پشت مازو. (یادداشت مؤلف).


فیله ورین

فیله ورین. [ل َ وَ] (اِخ) دهی است از بخش ابهر شهرستان زنجان که دارای 571 تن سکنه است. آب آن از چشمه سارها و رودها و محصول عمده اش غله، گردو، مختصری انگور و قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

فرهنگ معین

فیله

پست، فرو م ایه، کم عقل. [خوانش: (فِ لَ) [ع. فیله] (ص.)]

(لِ) [فر.] (اِ.) راسته، گوشت دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند که برای کباب کردن مناسب تر است.


راسته

(ص.) راست، مقابل چپ، عادل، (اِ.) صِنف، رده، محله، ناحیه 5- (عا.) گوشتی که به طور مستقیم و در دو جانب ستون فقرات حیوان قرار دارد، یکی از مدارج تقسیم بندی گیاهان یا جانوران. [خوانش: (تِ)]

فرهنگ عمید

فیله

گوشت مرغوب، نرم، و بدون استخوان،

فیل


راسته

(زیست‌شناسی) گوشت چسبیده به ستون‌ مهره‌ها، پشت‌مازه، پشت‌مازو،
راه راست و هموار،
دالان بزرگ و بدون پیچ و خم در بازار،
طول، بخش طولی: راستهٴ پارچه،
(زیست‌شناسی) از گروه‌هایی که در تقسیم‌بندی گیاهان و جانوران به کار می‌رود و تیره‌های وابسته به یکدیگر را در بر دارد: راستهٴ گوشت‌خواران شامل گربه‌، سگ، خرس و مانندِ آن‌ها،
مستقیم و صاف: شلوار راسته،
[مجاز] شخصی که بتوان به او اعتماد کرد، شخص درستگار و راست‌گو،

فرهنگ فارسی هوشیار

فیله

از ریشه ی پارسی ماده پیل فرانسوی پشت ماز (اسم) گوشتی لطیف و لغزان که در حیوان قرار دارد و از آن مخصوصا برای کباب استفاده می کنند.

فرهنگ فارسی آزاد

فیله

فَیلَه، حین، رجعت،

معادل ابجد

راسته ، فیله

791

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری